Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش همشهری آنلاین، جرج آر. آر. مارتین، عمری را صرف قصه‌گویی کرده و به همین جهت اصلا در حرف زدن کم نمی‌آورد. ما در اتاق پشتی کتابفروشی بیستلی بوکز (Beastly Books) و در میان حجم رنگارنگی از قفسه‌های کتاب نشسته‌ایم؛ در کتابفروشی کوچک و جذابی که او سه سال پیش در سانتافه، در ایالت نیومکزیکوی امریکا تاسیس کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

  

نویسنده مجموعه ترانه آتش و یخ (A Song of Ice and Fire ) که سریال بازی تاج و تخت (Game of Thrones) محصول اچ‌بی‌او، بر اساس آن ساخته شد، در یک صندلی چرمی قهوه‌ای رنگ با پشتی بلند فرورفته و پشت به نقاشی رنگ و روغنی از جان سینگر سارجنت کرده است. با چشمانی که پشت عینکی با قاب نقره‌ای برق می‌زند، او داستان خارق‌العاده پسر مردی از نیوجرسی را برایمان تعریف می‌کند که با خواندن کتاب‌های شکسپیر، تالکین و کمیک‌های مارول بزرگ شد و بعد، مجموعه فانتزی حماسی پرفروشش ترانه آتش و یخ را خلق کرد. 

موفقیت چشمگیر سریال بازی تاج و تخت، مارتین را جوری ثروتمند کرد که یک نویسنده داستان‌های فانتزی و علمی-تخیلی در خواب هم نمی‌بیند. اما این شهرت، باعث سرگردانی او هم شده است؛ او از کار هواداران در فضای مجازی سردرنمی‌آورد.

مارتین می‌گوید: «نمی‌دانم مردم چطور می‌توانند ناگهان از چیزی که روزی بسیار دوستش داشته‌اند، تا این اندازه بیزار شوند. اگر برنامه‌ای را دوست ندارید، خب تماشایش نکنید! چرا فضا باید [درباره یک اثر ادبی یا سینمایی] تا این اندازه مسموم باشد؟»

مارتین مرتبا درباره نوشتن جلد ششم از مجموعه ترانه آتش و یخ با نام بادهای زمستان (The Winds of Winter) مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد و البته هنوز جلد هفتم این مجموعه منتشر نشده است. او همین‌طور به خاطر نقدهای منفی و تحقیر فصل آخر سریال بازی تاج و تخت از سوی طرفداران، کمی بابت بازگشتن به تلویزیون مردد بوده است.

در ۲۱ آگوست، مارتین با سریال دیگری از اچ بی‌ او، به نام خانه اژدها، ما را به دنیای داستان‌هایش می‌برد؛ سریالی که اسپین‌آف یا پیش‌درآمدی بر ماجراهای بازی تاج و تخت است. این سریال داستان تارگرین‌ها را در زمانی تعریف می‌کند که هنوز سلطنتشان به دنبال یک جنگ درون خانوادگی از هم نپاشیده است. این سریال، حتی برای سخت‌پسندترین هواداران بازی تاج و تخت هم به اندازه کافی صحنه‌های زیبای نبرد در آسمان و سوار بر اژدها دارد. 

نویسنده آن‌قدر عاقل است که نفرت‌پراکنی‌ها در شبکه‌های اجتماعی را چندان شخصی قلمداد نکند. با وجود این به نظر می‌رسد که فضای مسموم شبکه‌های اجتماعی، گفتمان پیرامون محبوب‌ترین داستان‌های جهان را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

مارتین می‌گوید: «بحث و جدل پیرامون سریال ارباب حلقه‌ها که در ماه سپتامبر از آمازون پخش می‌شود، فضای جنگی است. طرفداران موافق و مخالف، به سمت هم حرف‌هایی به اندازه بمب‌های اتمی مخرب پرتاب می‌کنند. این‌ها درباره قهرمانان دنیای سینمایی مارول و البته شخصیت‌های دی‌سی کامیکز هم می‌بینید. قبلا اگر شما طرفدار سریال پیشتازان فضا بودید، به سادگی فقط طرفدار آن بودید، الان بخشی از طرفدران یک سریال، از آن متنفرند. چه جهنمی است!» 

او ادامه می‌دهد: «به عنوان نویسنده اگر وضعیت را برای خودتان عوض نکنید دیوانه می‌شوید. نویسنده می‌خواهد داستان جدیدی بگوید، نه اینکه یک داستان‌ را بارها و بارها تکرار کند.»

مارتین می‌داند که طرفدار دوآتشه بودن چگونه است. او در دهه ۱۹۵۰ در شهر بندری نیوجرسی بایون بزرگ شده است و اولین کلماتی که از او منتشر شده، نامه‌هایی بوده که کمیک‌های مارول از طرفدارانشان منتشر می‌کردند. مارتین به یاد می‌آورد که در نامه‌ای خطاب به استن لی و جک کربی، خالقان شخصیت‌ها و داستان‌های مارول چه نوشته است: «استن و جک عزیز، شما رفقا از شکسپیر هم بهتر هستید!»

مارتین می‌گوید: «چقدر زمان تغییر کرده است. من از طرفدارن پروپاقرص مارول بودم و برخی از برنامه‌های تلویزیونی بر اساس داستان‌های مارول را که در دهه ۱۹۷۰ پخش می‌شدند، دیده‌ام. یک بار دیدم و دیگر تماشا نکردم، چون دوستشان نداشتم. اما عصبانی نشدم و نامه‌هایی با مضامین خشم و نفرت ننوشتم و نفرستادم. چیزی که امروز در شبکه‌های اجتماعی از طرفدارها می‌بینیم. 

زمانی که مارتین دنیای محبوبش را در کمیک‌های ابرقهرمانی کشف کرد، آن‌ها فقط یکی از ژانرهای بسیار در این زمینه بودند. کمیک‌های کابویی، کمیک‌های جنگی، کمیک‌های عاشقانه و ...، که البته مارتین می‌گوید که هرگز سمت آن‌ها نمی‌رفت.

گرچه کمیک‌های ابرقهرمانانه مورد علاقه مارتین بودند، اما او علاقه‌اش را نسبت به آن‌ها از دست داد: «داستان‌ها هرگز به جایی نرسیدند. سوپرمن و لوئیس لین و جیمی اولسن و همه سر جایشان بودند. اتفاقی می‌افتاد و در پایان، داستان دوباره به همان نظم آغازین برمی‌گشت؛ شماره به شماره و سال به سال همین بود.»   

مارتین به یاد می‌آورد: «سپس استن لی آمد و همه قوانین داستان‌های ابرقهرمانی را زیر پا گذاشت. نوشته‌های استن لی بسیار بهتر از چیزهایی بود که قبلا خوانده بودم. اتفاقاتی رخ داد و داستان مرد عنکبوتی غوغا به پا کرد.»

مارتین از کمیک‌های آن زمان درس‌هایی هم آموخت. او به یاد می‌آورد که در اونجرز یا انتقام‌جویان شماره ۹ که در اکتبر ۱۹۶۹ منتشر شد، شخصیتی به نام واندرمن به اونجرز اضافه شد، که به زودی معلوم شد شخصیتی شرور است. در یک چرخش داستانی، واندرمن تصمیم گرفت به دوستانش در گروه اونجرز خیانت نکند و در آخر مرد. 

مارتین می‌گوید: «این است استن لی! شما می‌توانید اثر او را در سراسر کارهای من ببینید. کشتن غیرمنتظره شخصیت‌ها، اینکه شخصیت‌ها آن‌طور که در ابتدا به نظر می‌رسد، نیستند، شخصیت‌هایی که تا اندازه‌ای خوب و تااندازه‌ای بد هستند و... شخصیت‌های خاکستری که شما نمی‌دانید در لحظه بحران، به کدام سمت تمایل پیدا می‌کنند. رد استن لی همه جای داستان‌ها من دیده می‌شود.» 

مارتین در سن ۲۱ سالگی، اولین داستان کوتاه خود به نام «قهرمان» را فروخت. داستانی در عصر فضا درباره یک ابرسرباز که توسط تغییرات ژنتیکی تقویت شده و تلاش می‌کند از ارتش مرخص شود. داستانی که از داستان‌های کهنه‌سربازانی که بعد از جنگ ویتنام دچار آسیب‌های روانی شده‌اند الهام گرفته شده و نشان‌دهنده موضع سیاسی مخالف جنگ مارتین است. او به یاد می‌آورد که با فروش این داستان در سال ۱۹۷۰، ۹۴ دلار درآمد کسب کرده که برای آن زمان، رقم زیادی بوده است. 

او در سال ۱۹۷۷، در کالج کلارک آیووا، به تدریس روزنامه‌نگاری و زبان انگلیسی پرداخت. پس از ترک شغلش، در سال ۱۹۷۹ به سانتافه در نیومکزیکو نقل مکان کرد تا تمام‌وقت روی حرفه نویسندگی تمرکز کند.

رمان او با عنوان «The Armageddon Rag» که در سال ۱۹۸۳ منتشر شد، قرار بود برایش موفقیت مالی به ارمغان بیاورد. او این کتاب را رمانی معمایی، هیجان‌انگیز و ماوراء‌الطبیعی درباره راک اند رول دهه ۱۹۶۰ توصیف می‌کند. اما مشکلی پیش آمد: گرچه رمان نقدهای مثبتی دریافت کرد، اما مردم از آن استقبال نکردند.

فروش این کتاب آن‌قدر بد بود که هیچ ناشری نمی‌خواست به کتاب بعدی مارتین نزدیک شود. او به یاد می‌آورد: «دوره ترسناکی بود. فکر می‌کردم شاید باید بروم و مشاور املاک شوم.» او ادای یک دلال معملات ملک را درمی‌آورد: «بفرمایید این خانه چهار حمام دارد. دوست داری طبقه بالا را ببینی؟... چنین چیزی قرار بود باشم.»

خوشبختانه برای مارتین و متاسفانه برای تجارت املاک و مستغلات، یکی از کسانی که کتاب را خرید، فیلیپ دی گور جونیور، یک تهیه‌کننده هالیوود بود. او با مارتین کار کرد و مارتین برای او پنج فیلم‌نامه نوشت که یکی از آن‌ها روی آنتن رفت.

مارتین می‌گوید: «اولین باری بود که مجموعه ساخت فیلم را از نزدیک می‌دیدم. مثل این بود که کلمات من روی کاغذ ناگهان واقعی شده بودند. نجارهایی را دیدم در حالی ساخت استون هنج که در یک صحنه قرار بود نمایش داده شود. یک رمان‌نویس یا نویسنده داستان کوتاه، دنیایی را در ذهن می‌سازد و اولین باری که فرضیات و رویاهایش را به شکل واقعیت ملموس می‌بیند، بسیار هیجان‌انگیز است.»

مارتین تا سال ۱۹۹۱ بیشتر در تلویزیون کار می کرد، و همان زمان بود که تصویری از داستانی جدید به او الهام شد: «من ناگهان توله‌ گرگ‌هایی را دیدم که در برف‌های تابستانی پدیدار می‌شوند.» این عبارت «برف‌های تابستانی» از ابتدا بخش ثابتی از فضای داستان بود. برف‌های تابستان یعنی اینکه در آب و هوا مشکلی وجود دارد.

مارتین می‌گوید: «شروع کردم به نوشتن و سپس آدم‌هایی با شمشیر و قلعه‌ها پدیدار شدند. سه روزه یک فصل را نوشتم و این برای من که نویسنده تندنویسی به حساب نمی‌آیم، یعنی خیلی!»

مارتین سبک نوشتن خود را بیشتر باغبانی می‌داند، نه معماری. بر خلاف یک معمار که از قبل برای داستان‌های خود برنامه‌ریزی می‌کند، او اجازه می‌دهد داستان‌ها به شکلی ارگانیک شکل بگیرند. داستان دنیای وستروس و بازی تاج و تخت هم به شکلی ارگانیک رشد کردند و مارتین فقط از آن‌ها مراقبت کرد.

او می‌گوید: «داستان دیوار و نگهبانان شب از کجا آمد؟ من هیچ نمی‌دانم. من در حال باغبانی بودم و ناگهان چیزی جوانه زد. تقریبا تمام تابستان ۱۹۹۱ این داستان من را تحت کنترل خود درآورد.»

بازی تاج و تخت اولین رمان از مجموعه ترانه آتش و یخ در سال ۱۹۹۶ منتشر شد و سومین کتاب از این مجموعه، طوفان شمشیرها، در سال ۲۰۰۰ منتشر شد و در تمام این مدت، مارتین با شخصیت‌های مخلوق خود زندگی می‌کرد. بنابراین می‌توانید تصور کنید که وقتی او مجبور شد بسیاری از این شخصیت‌ها را در یک عروسی خونین از بین ببرد، چقدر ناراحت شد.

او در حالی که اخم کرده به یاد می‌آورد:«من تمام کتاب را تمام کرده بودم و فقط فصل عروسی خون مانده بود. فصل دردناکی برای من بود و از دست دادن شخصیت‌هایی که می‌شناختم و دوستشان داشتم، برای من سخت بود. نه سال با آن‌ها بودم و حالا می‌خواستم به طرز وحشتناکی بکشمشان. سخت بود.» 

فلسفه مارتین این است که مرگ باید سخت باشد. چیزی که نوشتن و خواندنش دشوار است. او می‌گوید: «این فصل وحشتناک است و مردم را ناراحت، عصبانی و غمگین می‌کنند. مردم ممکن است کتاب را داخل شومینه پرتاب کنند یا به دیوار بکوبند. زمانی که عروسی خون از تلویزیون پخش شد، روی ده‌ها هزار نفر همین اثر را گذاشت. به نظر من این خوب است. ما داریم درباره مرگ حرف می‌زنیم!»

مارتین معتقد است که اغلب مرگ با تقلیل پیدا کردن به یک نقطه در داستان یا حادثه‌ای، بی‌اهمیت جلوه می‌کند. او می‌گوید: «همه ما در زندگی واقعی خود مرگ را تجربه کرده‌ایم. پدر و مادرت می‌میرند. بهترین دوستت می‌میرد و گاهی اوقات فرزندان، زن یا شوهر شما می‌میرد. این وحشتناک است. شما را متاثر، غمگین و عصبانی می‌کند. در دنیای سرگرمی با مرگ بسیار بی‌رحمانه برخورد می‌شود. یک نفر مرده و ما یک معما داریم و کارآگاه باید بفهمد چه کسی این کار را کرده است. ما هرگز در نظر نمی گیریم که جسد کیست، یا زندگیش چطور بوده است.»

او ادامه می‌دهد: «اگر بخواهم صحنه مرگ او را بنویسم، مخصوصا اگر شخصیت اصلی باشد، می‌خواهم خواننده آن را احساس کند. این چیزی است که به نظر من در عروسی خون با موفقیت انجام شد. مردم آن مرگ را احساس کردند.» 

درباره سریال خاندان اژدها، باید هشدار دهیم که روی هیچ شخصیتی خیلی سرمایه‌گذاری عاطفی نکنید، چون ممکن است بمیرد. چون این روش مارتین است. 

اما اینکه آیا طرفداران سریال با شور و اشتیاق به سراغ خاندان اژدها  «House of the Dragon» خواهند رفت یا خیر، باید دید. مارتین برای انداختن تاس آماده است. او می‌گوید: «ما خواهیم دید که آیا آن‌ها خانه اژدها را مانند بازی تاج و تخت می‌پذیرند یا خیر.  کاراکترهای این داستان متفاوت هستند و ماجرا در زمان متفاوتی رخ می‌دهد. باید دید پسندیده می‌شود یا نه. اگر نشد، باید رفت و داستان دیگری خلق کرد. کار من همین است. من یک قصه‌گو هستم.»

منبع: ترجمه از ایندیپندنت با کمی تغییر و تلخیص. 

کد خبر 680350 برچسب‌ها سینمای جهان ادبیات فانتزی ادبیات کتاب - نویسندگان و پدید آورندگان سریال - سریال خارجی هالیوود فیلم و سریال خارجی

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: سینمای جهان ادبیات فانتزی ادبیات سریال سریال خارجی هالیوود فیلم و سریال خارجی ترانه آتش و یخ یاد می آورد بازی تاج و تخت او می گوید داستان ها منتشر شد شخصیت ها استن لی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۱۴۲۸۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

۱۰ فیلم جنگی پادآرمانشهری جذاب و پرتنش که باید ببینید

فیلم‌های جنگی دیستوپیایی یا پادآرمانشهری به ژانری از فیلم‌های تخیلی اشاره می‌کنند که در آن بخش سنگینی از داستان بر جنگ یا شورش متمرکز است. چارچوب زمانی این داستان‌ها همیشه پس از اینکه نوعی از آخرالزمان زمین را به مکانی بسیار خصمانه‌تر از گذشته تبدیل کرده است رخ می‌دهد. صادقانه بگوییم که ژانر جنگی دیستوپیایی یک ژانر رایج نیست، اما در عین حال مفهوم جالبی است. در واقع، اکثر فیلم‌هایی که در این دسته قرار می‌گیرند، احتمالاً متعلق به این ژانر دیده نمی‌شوند.

به گزارش روزیاتو، با انتشار اخیر فیلم جنگ داخلی یا Civil War، این ژانر کمی بیشتر در کانون توجه قرار گرفته است. بدین ترتیب این ژانر برای مدتی در ذهن مردم تازه خواهد بود و تعدادی فیلم برای انتخاب وجود خواهد داشت که از همین ژانر می‌آیند. از آنجایی که این ژانر اساساً یک ژانر علمی تخیلی است، بسیاری از این فیلم‌ها دارای پیچش‌های منحصربه‌فردی هستند، اگرچه برخی از آن‌ها می‌توانند پایه در واقعیت گرایی داشته باشند. بدین بهانه، در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم جنگی پادآرمانشهری بسیار جذاب و دیدنی آشنا کنیم که قطعاً از تماشایشان لذت خواهید برد.

۱۰- Civil War (۲۰۲۴)

فیلم جنگ داخلی که اخیراً اکران شده است، به لطف داستان جالب و کیفیت فوق‌العاده‌اش، در باکس آفیس بسیار موفق بوده است. این فیلم توسط کمپانی A۲۴ توزیع شده است، شرکتی که فهرستی چشمگیری از فیلم‌ها را منتشر کرده است. این فیلم داستان بازماندگان یک جنگ داخلی دوم و مدرن در ایالات متحده را دنبال می‌کند. جنگ بین دولت کنونی ایالات متحده و گروه‌های جدایی‌طلب مختلف که همگی به دلایل مختلف مایل به خارج شدن از ایالات متحده هستند، در گرفته است.

این جنگ داخلی، آمریکا را بهدشتی از ویرانی با پناهگاه‌های بسیار اندک تبدیل کرده است. بازماندگان، که عمدتاً گروهی از روزنامه نگاران هستند، تماشاگران بی گناهی هستند که در میانه این درگیری ویرانگر گرفتار شده اند. داستان فیلم جنگ داخلی توسط کرستن دانست رهبری می‌شود، بازیگری که نقش یک روزنامه‌نگار مستند کننده جنگ را بازی می‌کند و بازیگرانی مانند نیک آفرمن، واگنر مورا، و کیلی اسپانی و دیگران نقش‌های مکمل را دارند. اگر از طرفداران فیلم‌های دیستوپیایی یا فیلم‌های جنگی (یا هر دو) هستید، بهتر است هر چه زودتر به تماشای این فیلم بنشنید، زیرا از آن دسته فیلم‌هایی نیست که بخواهید از دستش بدهید.

۹- World War Z (۲۰۱۳)

تعداد بی‌شماری فیلم زامبی وجود دارد، اما تعداد کمی از آن‌ها تا به حال از نظر مقیاس و حجم ویرانی با جنگ جهانی زد برابری کرده‌اند. همانطور که از عنوان آن پیداست، زامبی‌های این فیلم واقعاً تمام دنیا را در اختیار گرفته‌اند و انسان‌ها را وادار می‌کنند که برای زنده ماندن جنگی تمام عیار را علیه آن‌ها آغاز کنند. به طور معمول، فیلم‌های زامبی به یک شهرک یا شهر محدود می‌شوند، اما World War Z نشان می‌دهد که همه‌گیری زامبی‌ها چه تاثیر ویرانگری بر کل جهان خواهد گذاشت.

زامبی‌ها از نظر عددی قدرت دارند، که بر هر مقدار قدرت آتشی که انسان‌ها می‌توانند داشته باشند، غلبه می‌کند. تدابیر دفاعی و احتیاطی که انسان‌ها برای مبارزه با مبتلایان ایجاد می‌کنند، خیلی زود کارآمدی شان را از دست می‌دهند، زیرا در مقابل گله‌های زامبی‌ها موانعی کوچک به نظر می‌رسند. با بازی برد پیت در نقش یک مقام سازمان ملل که در جستجوی درمان این ویروس است، قبل از اینکه این فاجعه سیاره زمین را نابود کند، جنگ جهانی زد نه تنها یک فیلم برجسته در ژانر زامبی است، بلکه یک فیلم جنگی پادآرمانشهری فوق العاده و دیدنی نیز هست، جایی که انسان‌ها برای نجات جان خود در برابر ارتش واقعی مردگان می‌جنگند.

۸- Elysium (۲۰۱۳)

در فیلم Elysium به کارگردانی نیل بلومکمپ با بازی مت دیمون، جنگ بین ثروتمندان و فقرا در گرفته است. در این دنیای تیره و تار، بیشتر زمین به دلیل دخالت انسان به محیطی کثیف و آلوده تبدیل شده است. یک درصد از نخبگان زمین به Elysium پناه می‌برند، یک ایستگاه فضایی عظیم با جوی مصنوعی، چمنزار‌های سرسبز و محیط‌های زیبا، و امکانات بهداشتی درجه یک که می‌تواند فوراً هر بیماری را درمان کند. زمانی که مکس دا کوستا (دیمون)، به دلیل یک حادثه در محل کار در معرض تشعشعات هسته‌ای قرار می‌گیرد، پنج روز به او فرصت زندگی داده می‌شود.

او که چاره دیگری نمی‌بیند، تصمیم می‌گیرد به جنگ Elysium برود تا بتواند مراقبت‌های پزشکی مورد نیاز برای زنده ماندن را دریافت کند. از بخت بد او، این ایده جدیدی نیست، زیرا بسیاری دیگر نیز قبلاً همین کار را کرده و در نهایت در این مسیر کشته شده اند. در حالی که Elysium در مقایسه با اولین فیلم بلند بلومکمپ، District ۹، اعتبار و کیفیت زیادی ندارد، اما همچنان به عنوان یک فیلم اکشن عالی با جلوه‌های بصری منحصر به فرد و بازی‌های استثنایی بازیگرانش قابل توجه است. همچنین این فیلم برخی از معضلات اجتماعی بسیار واقعی را بررسی می‌کند که شامل شکاف بین طبقات پایین و بالا است که تنش‌های درون این فیلم دیستوپیایی را تشدید می‌کند.

۷- Oblivion (۲۰۱۳)

داستان فیلم فراموشی پس از حمله بیگانگان به زمین رخ می‌دهد. دولت‌های جهان ترجیح می‌دهند از سلاح‌های هسته‌ای برای از بین بردن آن‌ها استفاده کنند. با این حال، این اقدام زمین را غیر قابل سکونت می‌کند. بشریت به ایستگاه‌های فضایی که به دور سیاره می‌چرخند پناه می‌برد. چند نفر منتخب وظیفه دارند که در زمین بمانند و مطمئن شوند که پهپاد‌هایی که از مزارع آبی محافظت می‌کنند بدون مشکل کار می‌کنند و توسط بیگانگانی که هنوز در آنجا زندگی می‌کنند مورد حمله قرار نمی‌گیرند. یکی از این معدود افراد، جک با بازی تام کروز است.

فراموشی فیلمی است که برای درک کامل آن به بیش از یک بار تماشا نیاز دارد، زیرا با ادامه ماجرا، همه چیز کمتر ساده و سرراست می‌شود. روایت و فرضیه گیج کننده فیلم به آن کمک کرد تا در میان دیگر فیلم‌های علمی تخیلی متمایز شود و جلوه‌های بصری و طراحی صدای آن نیز کاملاً بی نقص بودند. متأسفانه، در کلکسیون پرفروش‌های تابستانی در سال ۲۰۱۳، این فیلم کمتر مورد توجه قرار گرفت. اگرچه ممکن است توجهی را که شایسته آن بوده به خود جلب نکرده باشد، اما فراموشی یک فیلم جنگی دیستوپیایی عالی است که قطعاً جایگاه خود را در میان بزرگان این ژانر به دست آورده است.

۶- Spectral (۲۰۱۶)

Spectral یک فیلم جنگی دیستوپیایی فوق العاده دست کم گرفته شده است که توسط نتفلیکس منتشر شد. داستان این فیلم در آینده رخ می‌دهد، جایی که یک جنگ داخلی کشور کوچک اروپای شرقی مولداوی را ویران می‌کند، و سربازان حاضر در این درگیری نه تنها خود را در حال مبارزه با سربازان دیگر، بلکه با موجودات شبح وار و نامرئی می‌بینند. ماهیت دقیق این موجودات در ابتدای فیلم به شکل یک راز و ناشناخته است، که ذهن مخاطبان را درگیر می‌کند، در این فکر که در ادامه چه اتفاقی می‌افتد یا بعداً چه افشاگری بزرگی رخ خواهد داد.

جدا از این روایت تازه در ژانر جنگی پادآرمانشهری، این فیلم همچنین دارای ویژگی‌های بصری علمی تخیلی خاص اواسط دهه ۲۰۱۰، همراه با سلاح‌های جدید بسیار جالبی است که قبلاً در سینما دیده نشده بود. این فیلم به چهار زبان مختلف از جمله انگلیسی، روسی، رومانیایی و اسلوونیایی موجود است. علیرغم ریشه‌های اروپایی اش، بازیگران برجسته هالیوودی زیادی در آن حضور دارند و جیمز بج دیل نقش اصلی را بازی می‌کند. این یک فیلم جنگی دیستوپیایی است که دشمنی را معرفی می‌کند که معمولاً در این ژانر مورد بررسی قرار نمی‌گیرد، و این یکی از چیز‌هایی است که آن را جدا از اکشن فوق العاده اش سرگرم‌کننده می‌کند.

۵- The Hunger Games: Mockingjay — Part ۲ (۲۰۱۵)

دنیای دیستوپیایی بازی‌های گرسنگی مملو از دولت‌های اقتدارگرایی است که مجموعه‌ای از مناطق را تحت کنترل دارند، دولت‌هایی که شهروندان جوان خود را مجبور می‌کنند تا هر سال در یک نبرد بقا تا پای مرگ با هم رقابت کنند، در ازای ارائه مقدار زیادی غذا، که کمیاب شده است. این سیستم، به وضوح کاملاً مضحک است. دولت به وضوح غذای کافی برای تغذیه مناسب همه را دارد، اما عامدانه تصمیم می‌گیرند که این کار را نکنند. با پی بردن به این موضوع، گروهی از نوجوانان و جوانان به رهبری کتنیس اوردین (جنیفر لارنس) مصمم هستند که این رویه را متوقف کنند.

این شورش، که در جهان فیلم به عنوان شورش دوم شناخته می‌شود، در طول فیلم ماقبل آخر این فرنچایز به اوج خود می‌رسد، اما در فیلم پایانی، بازی‌های گرسنگی: زاغ مقلد – قسمت ۲، به یک پایان رضایت بخش می‌رسد. با استفاده از هر سلاحی که می‌توانند در اختیار داشته باشند، همراه با مهارت‌هایی که در طول بازی‌های گرسنگی به دست آورده اند، شورشی‌های شجاع یک جنگ مقدس علیه دولت سرکوبگر را راه اندازی می‌کنند. این فیلمی است که به لطف موفقیت فیلم‌های قبلی و موفقیت کتاب‌های اصلی سوزان کالینز، در زمان اکران خود سر و صدای زیادی به پا کرد. این فیلم به یکی از عناصر اصلی فرهنگ عامه جوانان تبدیل شده است و تقریباً مترادف با حال و هوای سینما در اواسط دهه ۲۰۱۰ است. کل این سه گانه دارای اکشن، روابط عاشقانه، خط داستانی و پایان بندی‌های خارق العاده و رضایت بخش است.

۴- Edge of Tomorrow (۲۰۱۴)

Edge of Tomorrow علی‌رغم کمپین‌های تبلیغاتی نه چندان کافی خود، ثابت کرد که فیلمی شگفت‌انگیز است که دارای جلوه‌های بصری باورنکردنی و خط داستانی پیچیده با فرمت حلقه زمانی است. این یکی دیگر از فیلم‌های جنگ دیستوپیایی با بازی تام کروز است، اما این بار او نقش ویلیام کیج را بازی می‌کند، یک مقام نظامی که ناخواسته وارد نبرد در خط مقدم با موجودات فرازمینی می‌شود. عدم تجربه رزمی او منجر به مرگش می‌شود. نکته امیدوار کننده این است که هر بار که ویلیام می‌میرد، دوباره زنده می‌شود، به صبح روزی که مرده است برمی گردد، و مجبور می‌شود بار‌ها و بار‌ها همان روز را زندگی کند تا اینکه همه چیز طبق نقشه پیش برود.

امیلی بلانت، که نقش یک سرباز دیگر را نیز بازی می‌کند، به طرز ماهرانه‌ای نقش مکمل در کنار کروز را بازی می‌کند، در شرایطی که بیگانگان به زمین حمله می‌کنند تا جایی که بیشتر سیاره زمین تقریباً نابود می‌شود. به سربازان لباس‌های اسکلتی حجیم، اما قدرتمندی داده می‌شود که نه تنها باحال به نظر می‌رسند، بلکه واقعاً به دنیای فیلم نیز چیزی اضافه می‌کنند. همچنین Edge of Tomorrow که با نام Live. Die. Repeat. نیز شناخته می‌شود، یک داستان قوی علمی تخیلی است، با نقد‌های عالی که بازی، اکشن و خط داستانی تامل برانگیزش را ستایش می‌کردند.

۳- The Matrix (۱۹۹۹)

ماتریکس و دنباله‌های بعدی آن در آینده رخ می‌دهند، زمانی که ماشین‌ها بر جامعه بشری تسلط پیدا کرده اند. سپس بخش خودآگاهی مغز انسان بر روی یک برنامه کامپیوتری به نام ماتریکس آپلود می‌شود، جایی که آن‌ها می‌توانند در دنیایی بسیار شبیه به دنیایی که قبلاً می‌شناختند زندگی کنند. در همین حال، ماشین‌ها انسان‌ها را برای برداشت انرژی بیوالکتریک شان زندانی می‌کنند. هکر نئو با بازی کیانو ریوز محبوب، سرانجام حقیقت ماتریکس را کشف می‌کند و تصمیم می‌گیرد تا علیه ماشین‌ها اعلان جنگ کند تا بشریت را آزاد کرده و سیاره خود را پس بگیرد.

فیلم اورجینال یک فیلم کلاسیک است که نیازی به معرفی ندارد. فیلم‌های بعدی همگی از نظر کیفیت متفاوت بودند، اما در آن زمان، پدیده‌های فرهنگی عظیمی به شمار می‌رفتند. حتی ۲۵ سال بعد، فیلم اورجینال ماتریکس به عنوان نقطه عطفی در فیلم‌های جنگی دیستوپیایی و فیلم‌های علمی تخیلی شناخته می‌شود که با استفاده از انواع تکنیک‌های انقلابی برای جلوه‌های بصری و داستانش، بسیار تاثیرگذار بود. ماتریکس شبیه هیچ چیز دیگری در ژانر خود نبود و هنوز هم چنین است. اگر به داستان‌های علمی تخیلی علاقه دارید، این فیلم را حتما ببینید.

۲- War for the Planet of the Apes (۲۰۱۷)

پایان سه‌گانه سیاره میمون‌ها در قرن بیست و یکم نتیجه‌ای بسیار رضایت‌بخش برای یک پروژه بلندپروازانه، هرچند به خوبی اجرا شده بود. این سه گانه که با Rise of the Planet of the Apes در سال ۲۰۱۱ آغاز می‌شود، افول تمدن بشری و قیام میمون‌ها را به تصویر می‌کشد، میمون‌هایی که یاد می‌گیرند مانند انسان صحبت کنند، همچنین اسب سواری کرده و از سلاح استفاده می‌کنند. آن‌ها نیز مانند پسرعمو‌های انسانی خود، ظرفیت اعلان جنگ را توسعه می‌دهند. با شروع از سپیده دم سیاره‌های میمون‌ها در سال ۲۰۱۴، میمون‌ها نه تنها علیه انسان‌هایی که برای مدت طولانی به آن‌ها ظلم کرده‌اند، بلکه علیه خودشان نیز اعلان جنگ کرده اند.

برخی از میمون‌ها معتقدند که باید یاد بگیرند که با انسان‌هایی که به آن‌ها ظلم کرده‌اند کار کنند، در حالی که برخی دیگر انسان‌ها را به‌عنوان نیروی تهدیدکننده‌ای می‌بینند که باید به میمون‌ها اجازه دهند راه خودشان را رفته و زندگی کاملاً مستقلی داشته باشند. گروه دوم توسط سزار رهبری می‌شود، که اندی سرکیس در یکی از نقش‌های موشن کپچر خود نقشش را بازی می‌کند. این خط داستانی است که در جنگ برای سیاره میمون‌ها به اوج خود می‌رسد، فیلمی که از ابتدا تا انتها یک تجربه تماشای هیجان انگیز است که در آن سزار میمون‌ها را به جایی می‌برد که بتوانند در آرامش زندگی کنند. این فیلم احساسی، پر اکشن و فلسفی نیز هست، زیرا مخاطب را وادار می‌کند با اخلاقیات خود و طرز تلقی ما از خود در قلمرو حیوانات روبرو شود.

۱- Threads (۱۹۸۴)

Threads فیلمی است که زندگی شما را تغییر خواهد داد. این فیلم شما را به روش‌هایی که اصلاً فکرش را هم نمی‌کردید زخمی خواهد کرد. با این حال، هنوز هم یک فیلم عالی است. این فیلم تلویزیونی توسط بی‌بی‌سی تولید شده و نشان می‌دهد که اگر بریتانیا وارد یک جنگ هسته‌ای شود، چه اتفاقی می‌افتد. جلوه‌های بصری این فیلم چیزی جز «ترسناک» نیست و موقعیت‌های وحشتناکی را مستقیماً از کابوس‌های تماشاگران در مورد یک بحران هسته‌ای به تصویر می‌کشد. شاید دلیل ترسناک بودن شدید این فیلم این باشد که در زمان انتشارش در طول جنگ سرد، این سناریو کاملاً قابل انتظار و ممکن بود.

در این فیلم، جنگی بین قدرت‌های شرقی و غربی در می‌گیرد که در نهایت به جنگ هسته‌ای منجر می‌شود. تشدید درگیری‌های هسته‌ای به بخش اعظم حیات در سیاره زمین پایان می‌دهد. این تصویر که بازماندگان برای تامین مایحتاج دست به کار‌های هولناکی می‌زنند در حالی که یاد می‌گیرند در محیطی زندگی کنند که هرگز قبل از آن تجربه اش نکرده بودند بسیار تکان دهنده است. شگفت انگیز است که این فیلم با چنین بودجه محدودی چنین تاثیرگذار بوده است. این فیلم توانست بیهودگی بقا در یک زمین لم یزرع بمباران هسته‌ای شده را در حالی که بازماندگان باید با عواقب زیست محیطی و اقلیمی ناخوشایند ناشی از آن روبرو شوند، به تصویر بکشد. Threads فیلمی است که هرگز نباید فراموش شود، زیرا به عنوان هشداری در مورد خطرات جنگ هسته‌ای عمل می‌کند.

دیگر خبرها

  • بهترین انیمه‌های سریالی که در بهار امسال نباید از دست بدهید
  • «رخنه» توان علمی و دفاعی کشور در صنعت هوافضا را به رخ می‌کشد
  • بازی برای کودکان خیلی مهم است اما جایگاه ادبیات هم حفظ شود
  • بهترین فیلم های وسترن با بازی «لی ون کلیف»؛ از Beyond the Law تا The Grand Duel
  • سلیمانی می‌خواست گل صعود بزند
  • اگر برای خرید کشنده فاو در بورس تردید دارید، این مقاله را بخوانید
  • مارتین آنسلمی در مسیر موفقیت؛ بیلسای بعدی آرژانتین کیست؟
  • فرستاپن: استون مارتین به دنبال قهرمانی با آلونسو است
  • جیب پرپول سرخابی‌ها و صنعتی‌ها در نقل و انتقالات / جزئیات شرایط تخفیف قرارداد واگذاری سرخابی‌ها
  • ۱۰ فیلم جنگی پادآرمانشهری جذاب و پرتنش که باید ببینید